بهترین و برترین و متفاوت ترین وبلاگ

شمسیا | شمسیا . بلوگ اسکای |shamsia | www.shamsia.blogsky.com|shamsia.blogsky

بهترین و برترین و متفاوت ترین وبلاگ

شمسیا | شمسیا . بلوگ اسکای |shamsia | www.shamsia.blogsky.com|shamsia.blogsky

راز تـداوم یـک زنـدگی

این یک داستان واقعی است!

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.

 

اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت. می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم. چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم. خونه، 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.

 

زنی که بیش از 10 سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده، اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد، چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. بالاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد.

 

فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست. وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز اینکه در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم. اون درخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم. دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برای من قابل قبول بود. اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه آوردم و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرم و راه ببرم!

 

خیلی درخواست عجیبی بود. با خودم فکر کردم حتما داره دیوانه می شه. اما برای این که آخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر حال باید با مسئله طلاق روبرو می شد، مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره.

 

 

مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود 10متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو! نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم. رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت. من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم، می تونستم بوی عطرشو استشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود.

 

با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سال هاست که ندیدمش، من از اون مراقبت نکرده بودم. متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته، چند تا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود. لابلای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟! روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم. این زن، زنی بود که 10 سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم، صیمیت داره بیشتر و بیشتر می شه، انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره. من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم. با خودم گفتم حتما عضله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد.

 

یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند. با صدای آروم گفت: لباس هام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کرد. انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد، ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود. انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش، مادرش رو در آغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد. من روم رو برگردوندم، ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیمم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم.

 

همون مسیر هر روز، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی. دست های اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم، درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در آغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم. انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه، من در حالی که همسرم در آغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.

 

اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم، وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم. نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم، تردید کنم. "دوی" در رو باز کرد و من بهش گفتم که متاسفم، من نمی خوام از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می کرد، به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟ من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم، من جدایی رو نمی خوام. این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود، چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. "دوی" انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.

 

من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم.دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم: از امروز صبح، تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم، تو رو با پاهای عشق راه می برم، تا زمانی که مرگ، ما دو نفر رو از هم جدا کنه و امیدوارم که فقط مرگ ما رو از هم جدا کنه ...

 

درسته، جزئیات ظریفی توی زندگی ماها هست که از اهمیت فوق العاده ای برخورداره ولی در بعضی مواقع از اونها غافل هستیم. مسائل و نکاتی که برای تداوم و یک رابطه، مهم و ارزشمندند. این مسایل خانه مجلل، پول، ماشین و مسایلی از این قبیل نیست. این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی آفرین نیستند. پس در زندگی سعی کنید زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد برده اید رو یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه، انجام بدید. زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه.

 

به عشق عادت نکنید بلکه با عشق زندگی کنید.

 

این شما هستید که باید باعث تداوم زندگی تون بشید ...

 

تقدیم به همه ی کسانی که همسرشان را از ته دل دوست دارند.

M&F

شما کدام تشک را ترجیح می دهید؟

تشک های خواب که بسیاری از ما برای دمی آساییدن بر روی آنها، انتخاب شان می کنیم، امروزه جزئی از لوازم ضروری اتاق خواب محسوب می شوند. معمولا هنگام انتخاب میان تشک های پر شده از پر و تشک های فنری، مردد هستیم که کدامیک بهتر است.اورتوپدها معتقدند بهترین تشک، آن تشکی است که شخص بر روی آن احساس آرامش کند و بعد از این امر وزن شخص، مشکلات خاص او مانند حساسیت ها و کمر درد و... مطرح می شود.
مثلا یک شخص چاق در یک تشک نرم کاملاً فرو میرود در حالی که یک شخص لاغر تفاوت چندانی میان یک تشک نرم یا یک تشک سفت حس نمی کند. بعضی از شرکت ها درباره وزن قابل تحمل هر تشک و نیز دیگر پارامترها اطلاعات مفیدی ارائه می کنند.بنابراین قبل از اینکه تشک گران قیمتی خریداری کنید لازم است همه چیز را درباره خصوصیات تشک بدانید و حتی بتوانید انواع قابل دسترسی آن را نیز عملاً امتحان کنید. به این معنا که شما نیاز دارید نه تنها روی تشک بنشینید حتی لازم است روی آن دراز بکشید تا بتوانید آرامش و راحتی آن را حس کنید. با ورود تشک های فنری جدید به بازار، تشک های فنری قدیمی که لایه های پارچه میان آنها استفاده می شد و خاصیت مواج به آن می داد، کم کم از دور خارج شد. در مدل های جدید، هر فنر مناسب با وزن بدن شما فشرده و متراکم می شود چنین تشک هایی مطمئن تر هستند و سلامتی شما را نیز تضمین می کنند. خوابیدن روی چنین تشک هایی، سلامت انحنا وخمیدگی بدن شما را تضمین می کند و مانع از فلج شدن یا کمردردهای مزمن میشود. این تشک ها خوابی شیرین را برای شما به ارمغان می آورد. البته این نوع تشک های فنری بیشتر برای تخت های یک نفره کاربرد دارد و تشک های بدون قابلیت مواج، برای تخت های دو نفره مناسب تر است.
sleeping-relax
برای اینکه با انواع تشک های تخت خواب آشنا شویم، بهتر است ابتدا ویژگی های یک تشک خوب رابشناسیم.بسیاری از کارشناسان معتقدند که بهترین تشک برای خوابیدن، تشکی است که از سطح تخت بالا تر بیاید و کم ارتفاع نباشد در تشک های معمولی بحث ارتفاع مهم نیست و اصلاً ارتفاع تعریف شده ای برای آنها وجود ندارد در حالیکه انواع تشک های طبی و فنری موجود در بازار، دارای ارتفاع متنوع هستند.
محتویات تشک ها و نوع مواد تشکیل دهنده آنها در انواع مختلف محصول متفاوت است. نمد، فنر، موکت، اسفنج و فوم از جمله مواد تشکیل دهنده تشک ها (در انواع مارک ها) هستند، در حالیکه تشک های معمولی فقط از فنر تشکیل شده اند یا ابر و مواد پر کننده نظیر پر و پشم در آنها وجود دارد.
مهمترین نکته در انتخاب تشک تخت خواب، بررسی تاثیر آن بر سلامت جسمانی شماست.تشکی را انتخاب کنید که در هنگام آرامیدن بر روی آن، عضلات شما دچار گرفتگی نشوند.ضمن اینکه مانع از کمردرد زود رس نیز شود. چنانچه از خواب نا آرام رنج می برید و هر صبح هنگام بیدار شدن هنوز احساس خستگی، رخوت و درد می کنید این علایم نشان دهنده فرسوده بودن تشک تخت خواب شما است و باید بدانید زمان تعویض آن فرا رسیده است. بر اساس تحقیقات، عمر مفید یک تشک بین ۷ تا ۱۰ سال است و پس از گذشت این مدت تشک باید تعویض شود.

فن آورى جدید نانو تکنولوژی در تولید پارچه تشکهای ایران خواب

یکی از مؤلفه های اساسی در انتخاب یک تشک خوب، مناسب بودن و استاندارد بودن پارچه تشک می باشد، چرا که اگر پارچه استفاده شده در تشک دارای درصد مناسبی ازالیاف طبیعی نباشد ممکن است باعث بروز بیماری های آلرژیک و ناراحتی های پوستی شود. به همین دلیل است که توجه به سلامتی شما اولین اولویت ما می باشد و تمام سعی ما بر این است که محصولات ایران خواب را با اقتباس از طبیعت و آمیختن آن با تکنولوژی و فن آوری روز دنیا، ترکیب کرده و به شما ارائه کنیم.فرآیند تولید پارچه شامل دو قسمت تولید و بافت و سپس مرحله تکمیل(Finishing)می باشد که در این مرحله با استفاده از سیستم های نوین، عملیات تکمیل صورت می گیرد که به وسیله آن خواص مختلفی از جمله ضد آب بودن، ضد حریق بودن، ضد نفوذ حشرات و سایر خواص به ترکیبات پارچه افزوده می شود.